ღ ღ ღکلبه ی تنهایی هامღ ღ ღ
چشم به راه توام که توکی می آیی...
خدایا ...... هوای سطرهای نانوشته ام با تو! شب را دوستـــ ــ ـ دارم ...! امروز روز دیگریست... بسم رب الرحیم... نمیدونم چی شد که اینجوری شد خدایا ! تا كی منی و تویی بود ؟ منی از میان بردار تا منیت من به تو باشد تا من هیچ نباشم بایزد بسطامی ღღღღღ عشق من تو باش نه برای اینکه در این دنیای بزرگ تنها نباشم. تو باش تا در دنیای بزرگ تنهاییم تنها ترین باشی ღღღღღღღ خوابـــــــــــــــــید... فرقـی نمـی کند !! ღღღღღღღ در جستجوی تو چشمانم از نفس افتاد ، خیالت که برم می دارد زمین گذاشتنم با خداست... ღღღღღღღ با فنجانی چای هم می توان مست شد ღღღღღღღ ღღღღღღღ هـــمــیــشــه نــــه خدایا فاصله ات تا من خودت گفتی که کوتاهه از این جا که من ایستادم چقد تا آسمون راهه؟ ღ ღ ღ ♥ღ ღ ღ روزے !!!
ღ ღ ღ ♥ღ ღ ღ خداوندا، مرا جز تو خدایی نیست و می دانم تو نومیدی ما امیدواران خودت را بر نمی تابی. تـمـام اصـل هـاے حـقـوق ِ بـشـر را خـوانـدم و خدایی هست و خدایی... من این دیوونگی رو دوست دارم خدایا یاریم ده آن چیز که تو زود می خواهی من دیر نخواهم و آن چیز که تو دیر می خواهی من زود نخواهم... تـو رفـتـﮯ . . . ღღღღღღღ
یا از گورستان خاطراتم را ღღღღღღღ حلوا نمیـــــشوند... ღღღღღღღ
ღღღღღღღ
*اینجا، این جا را از هم جدا مینویسند* ღღღღღღღ آخرين شـاهكـارَت را بيـبين ღღღღღღღ
حالِ دلم ღღღღღღღ خدایا رفیق تنهایی هایم تو بودی هم نفس تنهایی هایم را تو سر راهم قرار دادی خدایا خیلی وقت است تاب تنهایی را ندارم خدایا یاریم ده یاریم ده یاریم ده! بی قرارم،بی تابم،دلتنگم خدا کمک ما " سم ِ مار " را با " پادزهر " خنثی می کنیم " حسین پناهی "
ღღღღღღღ
ღღღღღღღ می دانی..؟
ღღღღღღღ سوم
ღღღღღღღ ღღღღღღღ
ღღღღღღღ حوصلهٔ صبحها را ندارم. هـ ـر كـ ـه آیـ ـد گـ ـوید: ღღღღღღღ جسارت می خواهد ... ღღღღღღღ
و خدایی که در این نزدیکی است... ازین به بعد دور از چشم تمام دنیام احساسمو این جا می نویسم قراره صبر کنم من عشق گدایی نمی کنم از خدای احساسم از آدمی که شماها بچه خوندینش و خودم ... نه ولی این جا بی قراری های دلمو می نویسم دور از چشم تمام زندگیم با این که تمام دلم نیازمند مرحم گذاشتنشه باحرفاش اما این مرحم دلو از خودم دور می کنم کوله بار غممو تنهایی به وش می کشم تا روزی که بگین صبر بسه تا روزی که شاید برسه!!! گاهی مرا یاد کن، من همانم که اگر ساعتی از من بیخبر بودی، آسمان را به زمین میدوختی.. ღღღღღღღ میگویند دلتنگت نباشم،خدای من! انگار به آب میگویندخیس نباش! ღღღღღღღ امتــداد ِ بـازوانـ َت ღღღღღღღ ادم ها میایند زندگی میکنند
فکر اشکامو نکن چشامم عادت می کنه آسمون به چشم خیسم داره حسادت می کنه.. (اهنگ درحال پخش) خداحافظ همین حالا،همین حالا که من تنهام،خداحافظ به شرطی که بفهمی،ترشده چشمام(توان اشکم ندارم)،خداحافظ کمی غمگین،به یاد اون همه تردید،به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید...(آهنگ درحال پخش) پ.ن:هیچ اتفاقی نیفتاده هیچی.فقط
خداوندا! شهادت می دهم هستی، شهادت می دهم، من مهربان پروردگار عادلی دارم. شهادت می دهم، من مهربان قلبی ز روح پاک او دارم، شهادت می دهم من قطره ای از روح اویم. چه باک از آن که گاهی این گاهی همیشگی گردد؟ رفيق من سنگ صبور غمهام تنهاي بي سنگ صبور خونه ی سرد و سوت و كور توي شبات ستاره نيست موندي و راه چاره نيست اگر چه هيچ كس نيومد سري به تنهاييت نزد اما تو كوه درد باش طاقت بيار و مرد باش تنهاي بي سنگ صبور خونهء سرد و سوت و كور پ.ن.یاسی جونم،رفیقم بودی و هستی هم تو هم لیلی هم همه ی اونایی که مثه دوست هرکدوم یه جوری نگرانی هاشونو بهم می رسونن مگه خانومی مامان بابا حرف شمارو می زنن من می گم نارفیقن مادر پدر نیستن؟دلسوز نیستن؟من فقط می گم توجایگاه من نیستن فقط یه چیزی تو این قضیه درد داره اونم اینه که کسی به ما،به تواناییهامو،به انتخابمون،به هدفمون،به این که میگیم می تونیم هستیم اعتماد نداره این بی اعتمادیه است که خیلی درد داره که خیلی اذیتم می کنه ...که نیاز به دعا داره که طاقت بیارم ... مرسی که هستی دوستم:) رب الشرح لی صدری ویسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهو قولی خدایا چرا نمی فهمن نیم تونم؟ چرا نمی فهمن نمی کشم؟ مگه نمی بینن هر روز درد روحم به جسمم می زنه همین الانش تمام وجودم درد می کنه یعنی حتما باید بستری شم بفهمن نیم تونم؟ حتما باید کار از کار بگذره؟ به خدا نمی تونم من خودمو خوب میشناسم نمی کشم به جون خودم به جون خودش نمی کشم اشکال نداره همتون بشینید و بگید حمیده صبر کن حمیده طاقت بیار حمیده می تونی من خودمو خیلی خوب میشناسم وقتی بگم نیم تونم نمی تونم بشینید و ببینید ذره ذره آب شدنمو بشینید و بگید نه می تونه مقاوم میشه داره ادا بازی درمیاره نقش بازی می کنه باشه بشنیدو ببینید یه روزی میاین رو تخت بیمارستان می گین حمیده بیا ببین همونی که می خواستی داره میشه ببین چشماتو واکن ولی خیلی دیر میشه قول بهتون میدم من فرزند بهمنم آینده مو خوب میبینم همه می دونن هرچیو حس کنم همون میشه پس با همتون همه ی دلسوزتر از من به منا همه ی اونایی که می گین درگیر احساسمو نیم فهمم همه ی اونایی که حتی یه ذره هم نمی خواین به من به انتخابم به خودم به احساسم اعتماد کنین و حتما باید مشاوره برگه ی انتخاب درستمو بهتون نشون بده همه ی اونایی که مهربونیتون داره از بینم می بره با همتونم... بشینین و نگاه کنین و فکر کنین دارم صبر می کنم یه روزی می رسه رو تخت بیمارستان تو آخرین نفسام به همتون می گم با یه لبخند عمیق می گم دیدیدن دیدن من دروغ نمی گفتم دیدین گفتم کم میارم گفتم نفسم کم میاره روحم کم میاره وحودم کم میاره باشه بازم فکر کنینی دارم واسه خودم مرثیه سرایی می کنم بازم فکر کنین دارم از رو احساس حرف می زنم باشه زیاد طول نمیکشه اثبات حرفم بشینین و مرگ تدریجیمو ببینین من که راضیم دنیا و آدم هاشو صبرش مال شما من نمی تونم! پ.ن.:آره می دونم می گین اگه حالش بد بود رنگ بندیشو حداقل از یاد می برد ولی بدونین حداقل واسه یه بار بشناسین منو،آره!من! من حتی وقت جون دادن هم پای اعتقادامو رسم و رسوم خودم هستم...
سلام امروز بعد حدود یه هفته حدودا اومدم اینجا یعنی کلا به نت دسترسی یابیدم(بیخیال جمله بندی و غلطای املایی و غیر املایی)اما احساس می کنم به اندازه یه عمر از کسی که فکر می کردم خیلی میشناسمش دور بودم که حالا با دیدن نوشته هاش حس می کنم یه ادم دیگه داره حرف میزنه... اینا رو به دوست خودم نمیگم چون اون اینا رو می دونه به تو میگم که اشنایی اما مثل غریبه ها حرف می زنی کجاست اونی که همیشه به من امید میداد ؟اونی که انرژی یه مبارزه رو تو وجودم می دمید؟ نگو که نمی دونی زندگی همش همین مشکلاتیه که الان توش گیری که باور نمی کنم من تو رو دیدم که تو این سالها با چه سختیهایی شدی اینی که الان هستی پس مطمئنم این درسو از منم حفظ تری که زندگی یعنی طوفانهایی که از بیخ و بن تمام ارزوهاتو و تموم وجودتو هدف گرفته و وقفه های کوچکی بین این طوفانها برای تفکر(ونه تجدید قوا)وقفه هایی برای اینکه به خودت و موقعیتت فکر کنی و خودتو محکمتر از پیش بسازی. من هنوز نمی دونم مشکل چیه و صد بار خودمو لعنت می کنم که چرا اونروز نیومدم پیشت که حالا اینقدر ازتو و فکر و مشکلت دور باشم اما از بین حرفات یه چیزایی رو احساس می کنم که البته ممکنه از بیخ و بن غلط باشه اما نمی تونم این حرفو بهت نگم اگه تموم دنیا به تصمیمت بی اعتمادند بشین و یه بار دیگه رو تصمیمت فکر کن و اگه مطمئن شدی تصمیمت درسته نه با لج و لج بازی با راه و روشهای عاقلانه بهشون ثابت کن تصمیمت درسته بذار زمان بگذره و تصمیمت تو امتحانای مختلف محک بخوره و ازموده بشه اگه واقعا درست تصمیم گرفته باشی مطمئن باش این راه خوبیه(گفتن بهترین راه جراتی رو میخواد که من ندارم)که ثابت بشه تو و تصمیمت ارزش اعتمادو داشتین اما یادت نره در کنار این اثبات قابل اعتماد بودن تصمیمت باید تمام جنبه های زندگیتو به درستی جلو ببری چون زندگی تو فقط اینیه تصمیم نیست(حتی اگه این یکی مهمترینش باشه)بلکه یه عالمه تصمیم دیگه هم هست که ریز و درشت از انتخاب لباس گرفته تا دین و مذهبت با هم تو رو میسازند باید بهشون توجه کنی. خوب دوست جونی اگه پر از غلط . غولوت و نارسایی و حرفای الکیه به حرمت دوستیمون که جدیدا فکر می کنم واسش خیلی کم کاری کردم و کم مایه گذاشتم ببخش تو که می دونی این تریپها به من نمیاد. دوست دارم و معذرت یخوام اگه دوست داشتنم زندگی رو واست سختتر می کنه لیلا فقط یه چیزی اگه اون تصمیمه در مورد یه شخصه(که فکر می کنم هست)فکر نمی کنی اونقدر با ارزشی که اون شخص خاص باید به خاطرت به تمام دنیا ثابت کنه لیاقت اعتمادو داره؟ خیلی غصه نخور زمان همه چیزو درست می کنه
چرا که در تاریکـــ ـی ..
چهره ها مشخــــــ ـص نیست !!
و هر لحظــــــــ ـه ..
این امیـــــ ـد ..
در درونــــــ ــم ریشه می زند ...
که آمده ای ..
ولی من ندیده ام!
یه روز از همان روزهای بی تو...
در به در این کوچه و آن کوچه...
می دانم که انتهای یکی از همین کوچه ها منتظری!
ولی در کوچه هایی که پی تو می گردم همه بن بست است...
دلم آشوب و ضربان قلبم ناآرام!
بگو کدامین کوچه انتهایش دیدار توست؟
نمیدونم چند روزه نیستی پیشم
اینارو میگم که فقط بدونی
دارم یواش یواش دیوونه میشم
تا کی به عشق دیدن دوبارت
تو کوچه ها خسته بشم بمیرم
تا کی باید دنبال تو بگردم
از کی باید سراغتو بگیرم
قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه
قرار نبود که اینجوری تموم شه
یادت میاد ثانیه های آخر
گفتی میرم اما میام به زودی
چشمامو بستم نبینی اشکمو
چشمامو وا کردمو رفته بودی
قرار نبود منتظرت بمونم
قرار نبود بری و برنگردی
از اولش کناره من نبودی
آخرش هم کاره خودت رو کردی
قرار نبود چشمای من خیس بشه
قرار نبود هر چی قرار نیست بشه
قرار نبود دیدنت آرزوم شه
قرار نبود که اینجوری تموم شه
بدون "شب بخیر "
شاید می دانست
بی او
هیچ ساعتی
از زندگی ام
به خیر نیست...
ღღღღღღღ
بگویم و بدانـی ...!
یا ...
نگویم و بدانـی..!
فاصله دورت نمی کند ...!!!
در خوب ترین جای جهان جا داری ...!
جایـی که دست هیچ کسـی به تو نمـی رسد.:
دلــــــــــــــم.....!!!
در کجای جغرافیای دلت ایستاده ام که خانه ام ابری است ،
همیشه دلتنگ توام ...
اگر اویی که باید،
باشد...!
مثل فیلم های دهه هفتاد اروپا
دامنی دارم بلند !
و دیوانه شدم ؛
بس که تا آمدم عاشق شوم
جنگ شد ...
ولــــی گـــاهـــی
مــیــان بـــودن و خـــواســتـن
فـ ـاصـلــه مـــی اُفــتــد
وقـ ـتــهــایـــی هـــســت کـــه
کــســی را بـــا تــمـــام وجــــود میخواهــــی
ولــــــی نــــبـــــــایــــد کــنـــارش بــــاشـــی ...
بہ تـــَـمامــ ایــטּ بے قــَـرارے ـہا ---» مے خــَـنـدے
و ســاده از کـــِنـارشــاטּ ---» مے گــُـذرے
ایــטּ قــَـشـنـگــــ تــریــטּ "دروغے" استـــ کہ دیـــگـراטּ
بــراے آرامــ کــردنـتـــ بہ *تـــــــُـــــــو* مے گـــویــنـد (!)
ღ ღ ღ ♥ღ ღ ღ
گــآهے دِلـَمـ دو کـَلـَمہ حَـرف ِ مـِهربـآنـآنہ مےخـوآهـَد...!
نـَہ بـِہ شـِکـل ِ دوستـَت دآرَم و يـآ نـَہ بــہ ِ شـِکـل ِ بے تـو مے ميـرَمـ ...!
سـآدِهـ شــآيـَد ، مِثـل ِ
دِلتـَنـگــ نَبــآش...
فـَردآ روز ِ ديگـَـر ے ستـــ !
نـﮧ نمـﮯدآنـﮯ !
هیچکس نمـﮯدآند. . .
پشت این چهره ی آرام در دلم چـﮧ مـﮯگذرد...
نمـﮯدآنـﮯ!
کسی نمـﮯدآند. . .
این آرامش ِ ظاهــر و این دل ِ نـا آرام ،
چقدر خستـﮧ ام مـﮯکند . .
و جـاے یـڪ اصـل را خــالـے یـافـتـم
و اصـل دیـگـر ے را بـﮧ آטּ افـزودم
اصـل ِ سـے و یـڪـم :
هـرانـسـانـے حـق دارد هـر ڪـسے را کـﮧ مے خـواهـد دوسـﭞ داشـتـﮧ بـاشـد !
همین که عشق تو عین عذابه
جنون بالاتر از اینکه یکی هست
که هرجایی تو میبازی ببازه
تورو یک روز دیده که یه جایی
ازت یک عمر اسطوره بسازه...
انـگـار ڪـﮧ مـن از اولـش نـبـودم !
مـن ولـﮯ مـﮯمـانـم
انـگـار ڪـﮧ تـو تـا آخـرش هـسـتـﮯ !
ای خدااااااااااا........
سیب نیست تا گاز زنم؟؟؟؟
میخواهم رانده شوم از دنیای آدم هایت.......
اینجا یکدیگر، یکدیگر نیست
بلکه یک دیگر است
مکث زیاد شده است
میان واژه ها
میان حرف ها
میان شخص ها
یادت است
*من و تو* را،
من و تو مینوشتیم، میخواندیم،
تلفظش می شد *منو تو* تا بشود *ما* حالا
*من و تو را همان، من و تو مینویسیم*، ولی...
تلفظش فرق کرده است
مکث است بین *من، و، تو* بوی شک می دهد این مکث ها ،این فاصله ها
بوی جدایی میدهد اینها ، حالا...
من، منم...!! تو، تو میشوی اگر نشوی *شما*
و، میرود پی کارش
( ، ) می شود جایش
و این ( ، ) عجیب
بوی جدایی میدهد...!!
مـُجسمـه اي با چـِشمانـــے بـاز
خـيره به دور دسـت شـايد شَرق شـايد غَرب
مبهـوت يك شـِكست ، مغلوب يك اتِفاق
مصلوب يك عــِشق ، مفعول يك تاوان
خـُرده هايـَش را باد دارد ميبـَرد
و او فقـط خاطراتـَش را مُحكم بَغل گـِرفته
بيـا آخرين شاهكارت را بيبين مـُجسمه اي ساخـته اي به نـام " مـَن" !
خوب که نه !
امّا
تــو که بیائی
گمان می کنم خوب تر خواهد شد..
و آن وقت است که من
معجزه ی تــو را
به رُخ ِ همه ی "روانپزشک ها" خواهم کشید ...!
اما " سم ِ کلمات " را چه گونه؟
نمی دانم!
حالم خوب نیست!
مـَشـروب...
شـعـر...
سـیگـار...
ـهرزگـی...
بـُغـض...
ضـَجــﮧ...
شـَب گـریـﮧ...
دعـا...
خــُـــدا...
لـعنتـی تـو بـا چـﮧ چیـزـی فـرـآمـوش مـی شـوـی؟
آدم های ساده..
ساده هم عاشق می شوند..
ساده صبوری می کنند..
ساده عشق می وَرزَند..
ساده می مانند..
اما سَخت دِل می کنند..
آن وقت که دل می کنند..
جان می دَهند..
آدم های ساده...
هفتم
چهلم ...
ســـــــــــــــــــــال
ســــــــــــ ا ل
چند سال دیگر باید عزادار نبودن هایت باشم؟؟؟؟
گر تو بازنگردی ،
امید آمدنت را به گور خواهم برد
و کس نمی داند
که در فراق تو دیگر چگونه خواهم زیست ،
چگونه خواهم مرد؟
حمید مصدق
و ظهرها
و بعد از ظهرها
و عصرها
و غروبها ...
و شبها
و آخر شبها
و نیمهشبها
حوصله این روزها را ندارم
ღღღღღღღ
گریـ ـه كـ ـن، تسكیـ ـن اسـ ـت
گریـ ـه آرام دل غمگیـ ـن اسـ ـت
چنـ ـد سـ ـالی اسـ ـت كـ ـه مـ ـن می گریـ ـم
در پـ ـی تسكینـ ـم
ولـ ـی ای كـ ـاش كسـ ـی می دانسـ ـت
چنـ ـد دریـ ـ ــا
بیـ ـن مـ ـا فاصـ ـله اسـ ـت
مـ ـن و آرام دل غمگینـ ـم
نزدیک شدن به افکار دختری
که روزها
مردانه با زندگی می جنگد ...
اما شب ها
بالشش از هق هق های دخترانه خیس است ... !
ღمے شـود انتهـاے ِ دلـدادگے
ღمے شـوَد همـان گوشـه ے ِ دنجـے
ღکـ ِ راحت مے تـوانـ
ღجـان داد ...
میمیرند ومیروند...
امافاجعه زندگی تو
آن هنگام اغازمیشودکه
ادمی میروداما نمیمیرد
ونبودنش دربودن تو
چنان ته نشین میشودکه
تومیمیری
درحالی که زنده ای...
و خدایی
...
خدایا
یاریمان ده
آن چیز که تو زود می خواهی ما دیر نخواهیم
و آن چیز که تو دیر می خواهی
ما زود نخواهیم ...
اه حالم به هم می خوره از این فکرا و برداشتای ادمااااااااااااااااا
دارم دیوونه میشم روانی میشم وقتی نمی فهمن دردتوووووووووو
هیچکی نمی فهمههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه
مرحم بزار با حرفات رو زخم عمیقم
با تو ام که داری به گریه ام می خندی
کاش می شد بیایو به من دل ببندی
تنها بودن یه کابوسه شومه
عزیزم
کاره دل نباشی
تمومه
عزیزم
...
بابا درد من احساسم نیس دردم فهمدیه نشدنه اعتماد نداشتنه اهمیت ندادن به انتخاب و اعتقادو تفکراتمه
چرا هیشکی نمی خواد بفهمههههههههههههههههههههه:((
اگر تنها ترین تنها شوم
باز خدا هست
او جانشین همه نداشتن هاست
میشم همون حمیده ای که عاشق تنهایی بود و باخودش و تنهاییش حال می کرد و خدای تنهاییاش
میدون مال شما ادامه بازی مال شما ...
و پیکر من خسته تر و ناتوان تر از ادامه بازی،
پس حذف میشوم...
آسمان بشنو از ، قلب من این صدا
ای زندگی بیزار از تواَم ، بیزار از این عالم
بیگانه ام با سیمای تو ، دیوانه ی دنیای تو
درهم مشکن زنجیر مرا ، بهتر که شوم رسوا
رفتم که دگر با دست شما ، پنهان شوم از چشم دنیا
آسمان بشنو از ، قلب من این صدا
زندگی بیزار از تواَم ، بیزار از این عالم
بیگانه ام با سیمای تو ، دیوانه ی دنیای تو
* * * * *
درهم مشکن زنجیر مرا ، بهتر که شوم رسوا
رفتم که دگر با دست شما ، پنهان شوم از چشم دنیا
خداحافظ واسه این که نبندی دل به رویاها،بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا ...
پس حذف میشوم...
بسم رب الغفور الرحیم
...
پ.ن: آخرین دعای عهدم تموم شد!
40 روز و شب گذشت
آقا ولادتت مبارک
امروز این همه اشکی که اومدو نیم تونستم قطعش کنمو می ریختم به این فکر می کردم
تنها عهد من با تو دعای عهدی بود که خب به جاش اوردم اما اقا اگه این همه انتظاری که با این همه درد می کشم واسه رسیدن به ارام روحم انتظار تو رو می کشیدیم توام میومدی
معنی درد انتظارو اون انتظاری که تو می خوای برای اومدنتو فهمیدم
اقا تولدن مبارم،اومدنت مبارک
پ.ن.1:عیدتون مبارک
واسم دعا کنید.حالم اصن خوب نیس این روزا
فکر می کردم خیلی صبورم اما انگار با اون 7سال صبرم دیگه چیزی نمونده واسم بیشتر از 7 روز...
حالم اصن خوب نیس دیگه ...
پناه
می برم به تو،
به تو از تمام جغرافیای دنیای بد اخم ها و فکر می کنم چه
آرام است یادم با نامت .
پناه می آورم به تو بعد از هرباران ، بعد از هر
زخم ، قبل از هراتفاق ، بعد از هر حادثه
و بگو جز تو چه کسی می تواند مرهم
باشد بردلم .
پناه می برم به نامت به یادت و هرچه که مرا جداسازد از
ناامیدی
.مرا ببر به اتفاق های خوب ، ساعت های ناب ، آن روزها که دلشوره
هایم بزرگتر از فاجعه نبود و
مرا بیاور به اکنون ، به باور آنکه خوب می شود
لحظه ها و درست می شود اندام حقیقت .
پناه می برم به تو تا آنچه که نباید
بایدم شود و آنچه که باید نباید شود را اشتباه نکنم .
پناه می برم به آغوش
زمستان تا فصل بهار رحمتت کالبدی از زندگیم شود .
پناه می برم از سرناپاکی
ها به تو
دیروز روحم مثه ماهی بود که از آب تو دستات گرفته باشیشو اون تو دستات تکون بخوره بلغزه ببینی داره جون میده و هیچ کاری براش نتونی بکنی.
ماهی روحمو دیروز خودم از فرط فشارهای روحم از آب گرفته بودم و بعد تو دستام جون دادنشو تماشا می کردم
که باز خودش خدایا مهربانی ها به وسیله ی بنده اش که دنیایه منه نجاتش داد
دوباره خودش اومد و اون ماهی و تو دریا رها کرد و دوباره جونه تازه داد بهش..
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم
ღ ღ ღღ ღ ღღ
دستم را بالا می برم...اسمان را پایین میکشم
می خواهم بزرگی زمین را نشان اسمان دهم
تا بداند گمشده ی من
نه در اغوش او که در همین خاک بی انتهاست
انقدر از دلتنگی هایم برایش خواهم گفت
تا سرخ شود...نم نم بگرید...
ان وقت رهایش می کنم
ومی دانم کسی هرگز نخواهد دانست
غم ان غروب بارانی همه از دلتنگی های من بود
ღ ღ ღღ ღ ღღ
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم
به دنبال کسی میگردم...
چند وقتیست هر چه می گردم
هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم ...
نگاهم اما ...
گاهی حرف می زند.....................گاهی فریاد می کشد
و من همیشه به دنبال کسی می گردم
که بفهمد یک نگاه خسته
چه می خواهد بگوید
پ.ن.1:جون تازه روحم می خواد پرکنه این پستو از جمله های قشنگ
پ.ن.2:فعلا می خوام برم کمک مامان برمی گردم یحتمل به قول دخملیم اضافه نوشت میزنیم:دی
پ.ن.3:شیدا من حسود نیستما:دی
پ.ن.4:متن آخرو از این وب گرفتم http://www.burchin.blogfa.com/
وب قشنگیه:)
پ.ن.5: من پیداکردم اون کسو اما چرا همه فکر می کنن برای آروم گرفتن این نگاه خسته همیشه باید طاقت داشت؟..
خودت
گفتی بخوان،
می خوانمت اینک مرا دریاب،
به چشمانی که می جوید تو را،
نوری
عنایت کن...
به همین سادگی رفتی
بی خداحافظ عزیزم
سهم تو شد روز تازه
سهم من اشک که بریزم
به همین سادگی کم شد
عمر گل بوته تو دستم
گله از تو نیست میدونم
خودم اینو از تو خواستم
به جون ستاره هامون
تو عزیزتر از چشامی
هر جا هستی خوب و خوش باش
تا ابد بغض صدامی
تو رو محض لحظه هامون
نشه باورت یه وقتی
که دوست ندارم اینو
به خدا گفتم به سختی
من اگه دوست نداشتم
پای غم هات نمی موندم
واست این همه ترانه
از ته دل نمی خوندم
اگه گفتم برو خوبم
واسه این بود که می دیدم
داری آب می شی ، می میری
اینو از همه شنیدم
دارم از دوریت می میرم ؛
تا کنار من نسوزی
از دلم نمی ری عمرم
نفسامی که هنوزی
تو رو محض خیره هامون
که نفس نفس خدا شد
از همون لحظه که رفتی
روحم از تنم جدا شد
تو كه تنها نمي موني
من تنها رو دعا كن
خاطراتمو نگه دار
اما دستامو رها كن
دست تو اول عشق
بسپارش به آخرين مرد
مردي كه پشت يه ديوار
واسه چشمات گريه مي كرد
گريه مي كرد
گريه مي كرد
پ.ن.1:امروز از خواب ظهرکه پاشدم این تیکه آهنگ"دارم از دوریت می میرم ؛" مثه خوره افتاده بود تو ذهنمو یادم نمیومد بقیه اهنگ چیه که نشستم دونه دونه آهنگامو چک کردن ..
پ.ن.2:غروب جمعه چه دلگیرتراز همیشه بود ...خدا کمک ...
پ.ن.3: ..........................................
گرچه گاهی خود نمی دانم، شهادت می دهم، من قلب پاکی را برای مهرورزی دارم، ولی خوب، چه باک از آن که گاهی هم بگیرد دل؟
به ديدنم بيا كه خيلي تنهام
هيشكي نمي فهمه چه حالي دارم
چه دنياي رو به زوالي دارم
مجنونم و دل زده از ليليا
خيلي دلم گرفته از خيليا
نمونده از جوونيام نشوني
پير شدم پير تو اي جووني
توي شبات ستاره نيست
موندي و راه چاره نيست
اگر بياي همونجوري كه بودي
كم ميارن حسودا از حسودي
صداي سازم همه جا پر شده
هر كي شنيده از خودش بي خوده
اما خودم پر شدم از گلايه
هيچي ازم نمونده جز سايه
سايه اي كه خالي از عشق و اميد
هميشه محتاج به نور خورشيد
تنهاي بي سنگ صبور
خونهء سرد و سوت و كور
توي شبات ستاره نيست
موندي و راه چاره نيست
اگر چه هيچ كس نيومد
سري به تنهاييت نزد
اما تو كوه درد باش
طاقت بيار و مرد باش
ای که ...
ای بیکران
خدایا
بیش از هر وقت محتاجم
نیازم را می بینی؟
خدایا
خالق یکتای من
مهربان ترین خدای من
بگذار مثل همیشه در تنهاترین لحظاتم
عطربودنت را حس کنم
خدایا
یاریم ده صبر کنم
آن چه را تو می خواهی
...
من رشته ی محبت تو را پاره می کنم
به تو نزدیک تر شوم
بالاخره تونستین!تبریک می گم!به بابایی مهربونم به پدرترین پدر دنیا!(دنبال هر صفتی گشتم نشد لایقش!)
به مهربون ترین و مادرترین مادر دنیا،به دوست ترین دوستای دنیا...
بالاخره بابا تونست به قول خودش چشم کورمو یه ذره شاید تنها یه ذره باز کنه
تو این مدت نه از همون اول فکر کنم 5مین باری بود که تمام احساسمو کنارگذاشتم تمام بتمو شکستم تمام رویاهامو کنارگذاشتمو براش اشک ریختم برای شکستن بتم و بعد عقلانی فکر کردم و باز دوباره همون انتخاب
نقطه سر خط
اما این بار فرق می کنه
درسته من آدم لجبازیم با خودم لج می کنم اما این بار اعتراف می کنم به خودم ترسمو
ترس از این که فریاد می زدم با اشکام نمی تونم صبر کنم
اعتراف می کنم ترسمو،تس از دست دادنشو...
همه ی حرفای همه ی همراهامو قبول دارم. از اولم قبول داشتم ولی می خواستم یه تنه انتخابمو پیش ببرمو پای همه سختیاش واستم پای این که چندسال بعد بگه من نیستم باشم پای این که دارم به خواستگارام با تمام موقعیتای عالیشون از دید همه پشت پا میزنم وایسم اما عجولانه!
الانم همون حمیده ام همونی که بازم پشت پا میزنه ..بدون احساسم حرف میزنم پس می گم حتی می تونم یه ازدواج عقلانی داشته باشم اما بی هیچ حسی یه روح مرده که نیاز به ترمیم داره اما اینم عقلانی نیست اینم نیم خوام
حالا من از میدون کنار میرم اینجا جاییه که باید خودمو تو تنهایی های خودم دوباه محک بزنم
از این جا یه حرفایی دارم فقط واسه تو ..
پ.ن.دوتیکه شعر لابه لای حرفای رمزدار زدم:دی قشنگن می تونه یه خرده فضول جونا رو راضی کنه:)
پ.ن.1
یک کوچه راه از بی کسی
شد ریشه ریشه دامنم
از خار استدلال ها...
به تو نزدیک تر شوم
التماس دعا
Power By:
LoxBlog.Com |